تاريخ عصر غيبت كبرا (4)
سيد منذر حكيم
|
در شمارههاي گذشته، پس از تبيين قلمروهاي بحثهاي تاريخي عصر غيبت كبرا، در نخستين قلمرو، به تاريخ زندگاني امام مهديعليه السلام پرداختيم و آغازين بحث را به تمهيدات و زمينه سازيهاي فرهنگي و تربيّتي قرآن و پيامبر اسلام و اهل بيت عصمتعليهم السلام براي غيبت طولاني امام مهديعليه السلام اختصاص داديم.
در اين مقاله، به دو سؤال دربارهي غيبت كبرا پاسخ ميدهيم.
سؤال يكم - چرا امام مهديعليه السلام در محيطي كاملاً مخفيانه، زندگي خود را شروع كرد تا به تعليل و تحليل و استدلال بر غيبت او بپردازيم؟ آيا واقعاً اصل غيبت براي امام مهديعليه السلام امري اجتنابناپذير بوده است؟ آيا راههاي ديگري براي رفع مشكل وجود نداشته است؟
سؤال دوم - چرا امام مهديعليه السلام بايد غيبتي طولاني داشته باشد؟
پرسش يكم - آيا غيبت براي امام مهديعليه السلام امري اجتنابناپذير بوده است؟
انحرافِ مسيرِ خلافت - پس از پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله وسلم - جامعهي اسلامي و جهان اسلام را به حكومت حاكماني خودكامه و مستبد و حريص بر مُلك و زراندوز و شهوتران گرفتار كرد.
روايات پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله وسلم مبني بر ضرورت براندازي قدرت حاكمانِ ستمگر و منحرف از صراطِ مستقيمِ و انسانيّت، به دست فرزندش مهدي موعود - كه از نسل حسين بن علي است - به گونهاي بود كه ستمگران را نسبت به تولّد و حضور مهدي آل محمدعليهم السلام حسّاس كرده بود.
دوستان و يارانِ اهل بيتعليهم السلام - كه از ستمگري حاكمان مستبد، به ستوه آمده بودند و انتظار قيام قائم آل محمدعليه السلام را در برابر ستمگريهاي خانهمان سوز ميكشيدند - همواره، از قائم آل محمد سؤال ميكردند و امامانِ معصوم نيز ضمنِ تبيينِ شرايط لازم براي يك قيام جهاني و گسترده، نويد تولّد و ظهور آن قائم آل محمدعليهم السلام را به شيعيان خود ميدادند و آنان را به انتظاري سازنده دعوت ميكردند.
آن چه را كه اهل بيت عصمتعليهم السلام دربارهي قائم آل محمّدعليهم السلام ميفرمودند، در سينههاي شيعيان مخفي نميماند، و ويژگيهاي آن امام بزرگوار، به نسلها، پي در پي، منتقل ميگرديد، و بسيار طبيعي بود كه حاكمانِ ستمگر - و زورمداران و سياستمداران هر عصر - از اين ويژگيهاي منحصر به فردِ امام موعود و دادگستر، با خبر ميشدند و براي تولّد و ظهور او لحظه شماري ميكردند. همان طور كه شيعيان نيز براي ظهور او و قيام به حق او لحظه شماري مينمودند.
دشمنان، براي دستگيري و قتل و نابودي او، و دوستان، براي ياري و نصرت و حقستاني و همراهي او، منتظر بودند.
امّا آن چه تحقّق يافت و در تاريخ ثبت شد، اين بود كه قبل از تولّد مهدي آل محمّدعليهم السلام پدران او تحت مراقبتهاي شديد قرار داشتند و يكي پس از ديگري، به دست حاكمان ظالم، به شهادت رسيدند. اين شهادتهاي به صورت مرگ هاي زودرسي براي تمامي آنان بوده است.
امام محمّد جوادعليه السلام در سن بيست و پنج سالگي و امام علي النقيعليه السلام در سن چهل و چهار سالگي، و امام حسن عسكريعليه السلام در سن بيست و هشت سالگي به شهادت رسيدند. يعني ظرف چهل سال (از 220 الي 260 هجري)، سه نسل، پي در پي، به درجهي رفيع شهادت رسيدند. تا از مزاحمت هاي احتمالي آنان در امان باشند.
آن چه را كه امام حسن عسكريعليه السلام در تحليل و تعليل اين پديده (قتل و كشتار و نسل كُشي آل محمد بويژه پدران امام مهديعليهم السلام مطرح كرده است، گوياي برنامهاي حساب شده براي جلوگيري از تولّد مهدي آل محمدعليهم السلام است.
در روايتي از امام حسن عسكريعليه السلام چنين آمده است:
قد وضع بنو أُميّة و بنو العبّاس سيوفهم علينا لعلّتين: إحداهما أنّهم كانوا يعلمون [أنْ] ليس لهم في الخلافة حق فيخافون من ادّعائنا إيّاها و تستقرّ في مركزها. و [ثانيتهما]: أنّهم قد وقفوا من الأخبار المتواترة علي أن زوالَ ملكِ الجبابرة الظلمة علي يد القائم منّا، و كانوا لايشكّون أنّهم من الجبابرة والظلمة، فسعوا في قتل أهل بيت رسول اللهصلي الله عليه وآله وسلم و إبادة نسله طمعاً منهم في الوصول إلي منع تولّد القائمعليه السلام أو قتله، فأبي الله أنّ يكشفَ أمرَهُ لواحد منهم إلاّ أن يتمَّ نوره ولو كره المشركون؛(1)امويان و عباسيان، به دو سبب، شمشيرهاي خود را براي نابودي ما به كار گرفتند: سبب يكم، اين است كه آنان ميدانستند كه در خلافت، حقّي ندارند و به همين جهت، از اين كه ما - اهل بيت - مبادا ادعاي خلافت را كنيم و خلافت پيامبر، به مركز اصلي خود بازگردد، و دست آنان از اين منصب كوتاه شود، ترس و واهمه داشتند.
سبب دوم، اين است كه آنان از راه خبرهاي قطعي و متواتر، ميدانستند كه نابودي حكومت ستمگران جبّار به دست قائم از ما است و هيچ گونه شكي نداشتند كه خودشان از جبّاران و ستمگران هستند. به همين جهت، بدون وقفه، براي قتل و نابودي نسل رسول الله، تلاش كردند به طمع اين كه از تولّد قائم جلوگيري كنند و يا آن كه او را به قتل برسانند، ولي خداوند، از فاش شدن امر او براي آنان جلوگيري كرد، تا اين كه نور خود را تمام بگرداند (و حجّت و وليّ خود را ظاهر كند) هر چند كه مشركان كراهت داشته و ناخشنود باشند.
آن چه در اين روايت آمده است، نشان ميدهد كه هر كدام از دو سبب ياد شده، براي نابود كردن هر يك از امامان معصوم و پدران حضرت مهدي آل محمدعليهم السلام كافي بوده است. همين دو سبب، سرعت و دقّت و گستردگيِ اقداماتِ عباسيان را براي نابودي هر سه امام(2) بلكه هر پنج امام(3) بلكه ساير امامان معصوم را به خوبي توجيه ميكند.
اين كه هر يك از امامانعليهم السلام خود را صاحب حقِ شرعي در خلافت ميدانستند، و هر يك از حاكمان غاصب نيز خود را ستمگر و غاصب خلافت ميديدند، بسيار روشن است كه پيامدهاي رواني و اجتماعي خطرناكي ميتواند داشته باشد؛ زيرا، يك امامِ معصوم و صاحبِ حقِ شرعي، حتّي با سكوت خود، لرزه بر اندام غاصبانِ حق او مياندازد، و وجود او براي آنان ترس آور است و هميشه، غاصبانِ حقّ او، مرعوبِ او هستند، چه رسد به اين كه اگر بخواهد حق خود را مطرح كند و به مطالبهي آن حق بپردازد.
گذشته از اين كه چنين احتمالي، هميشه مطرح بوده است، عملاً، اهل بيت پيامبرعليهم السلام درخفا و گاهي به طور آشكار، حقّانيت خود را تبليغ ميكردند و لبهي تيز انتقادات خود را به سمت ستمگران و غاصبان نشانه ميرفتند.(4) بسيار طبيعي است كه ستمگران اموي و عباسي، نسبت به اين ادعاي حقّ از سوي اهل بيتعليهم السلام هرگز ايمن نبودند و هميشه احساس خطر ميكردند و مردم مسلمان نيز - خصوصاً شيعيان - منتظر قيام آنان بر ضد بيدادگران و ستمگران بودند، و انتظار داشتند كه امام صادقعليه السلام با قيام خود، به آن وعدهها لباس تحقّق بپوشاند.(5)
علويان نيز، پيوسته، قيام ميكردند و يا در حال تدارك افراد و امكانات براي قيامهاي خود بودهاند. كار آنان به جايي رسيد كه براي كسب قدرت و تشكيل حكومتي مشروع، قيامهاي قابل توجّهي در دو قرن دوم و سوم داشتهاند.(6)
امامان معصومعليهم السلام پس از قيام خونين امام حسينعليه السلام تا عصر امام حسن عسكريعليه السلام علي رغم عدم شركت در هيچ مبارزهاي علني - چه سياسي و چه نظامي - به هيچ وجه از مراقبتهاي دقيق و گسترده و بسيار شديد دستگاهِ جبارانِ حاكم در امان نبودند، و گرفتار تبعيد و زندان و شكنجه و سپس قتل و يا مسموميّت به دست حاكمان خودكامه و عمّال آنان شدند.(7)
اين كه محلّ تولّد و محلّ سكونت سه امام بزرگوار، محمّد جواد و علي النقي و حسن عسكريعليهم السلام، مدينةالنبي بوده است، ولي امام محمد جوادعليه السلام در بغداد به شهادت ميرسد و همان جا به خاك سپرده ميشود و امام علي النقيعليه السلام و امام حسن عسكريعليه السلام در سامرا به شهادت ميرسند و همان جا به خاك سپرده ميشوند، شاهد خوبي بر اين نكته است.
گواه درستي اين تحليل، كوتاه بودن سنِّ اين سه امام بزرگوار، به هنگام شهادت است. با توجّه به اين كه از لحاظ جسمي، آنان، سالم بودند، ولي به مرگ زودرس گرفتار ميشوند. حاكمان، براي دفع اتّهام قتل آنان، از درباريان خود گواه ميگرفتند تا وانمود كنند كه هيچ گونه قتلي انجام نشده است. اين تلاش، نشان دهندهي قتل آن بزرگواران به دست حاكمان است.
نسبت به دوّمين سبب ياد شده در حديث امام حسن عسكريعليه السلام بايد گفت، امامان معصوم - كه پدران حضرت مهدي آل محمدعليهم السلام هستند - اگرچه داعيهي خلافت و امامت هم نميداشتند، به صِرفِ اين كه مهديِ مصلح و دادگستر و نابود كنندهي ستمگران و جباران از نسل آنان است، كافي است كه جبّاران را وادار كند تا به قتل او كمر همّت ببندند، و تلاشي گسترده و پيوسته براي جلوگيري از تولّد او به عمل آورند.
لازمهي چنين فرضي، اين است كه تمامِ ارتباطات خانوادگي آنان، كاملاً، زير نظر باشد و هميشه، مراقب تولّد فرزندي با مشخّصات ياد شده در روايات پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام باشند. البته تلاش هاي عبّاسيان به مرحلهاي پيشتر از اين مرحله برميگردد؛ زيرا كه آنان سعي و تلاش چشمگيري براي جلوگيري از تولّد امام مهديعليه السلام داشتهاند.
حبسهاي به ظاهر محترمانهي امام رضاعليه السلام - تحت عنوانِ ولايت عهدي - آن هم در مرو، و به عقد درآوردن دختر مأمون براي امام جوادعليه السلام كه در تمام سالهاي زندگيِ امام، همراه امام بود و تا رساندن او به مرحله شهادت، لحظهاي او را تنها نگذاشت، و سپس زنداني كردن امام هاديعليه السلام همراه فرزند دو سالهاش امام حسن عسكريعليه السلام آن هم در پادگان نظامي سامرا - و دارالخلافهي عبّاسيان - و به شهادت رساندن آن دو امام بزرگوار در سنّ جواني، همهي اين تلاش ها و جنايت هاي هول ناك براي جلوگيري از ولادت امام زمانعليه السلام بود. با خواست و ارادهي خدا، اين تلاش ها ناكام بود و نتوانستند از تولّد آن يگانه امام و يادگار علي و فاطمه جلوگيري كنند.
تلاش گستردهي دستگاه جبّار بنيعباس براي دسترسي به حضرت مهديعليه السلام پس از تولّد او(8)، بهترين گواه بر ناكام بودن تلاش هاي آنان، در جلوگيري از تولّد او است و نيز اهميّت فوق العادهي وجود امام مهديعليه السلام در نظر حاكمان، و خطرناك بودن وجود و نام او براي ستمگران بني عباس را نشان ميدهد.
تلاش جبّاران براي جلوگيري از ولادت حضرت مهديعليه السلام چندين شاهد و گواه قابل توجّه نيز دارد:
الف) امامان معصومعليهم السلام، پس از امام صادقعليه السلام از لحاظ ارتباطات خانوادگي نيز تحت نظر بودند به گونهاي كه ازدواجهاي آنان نيز كنترل ميشده است. شاهد اين مدّعا، اين است كه مادران شش امام معصوم، همگي، كنيز بودهاند، در حالي كه وضعيّت اجتماعي امامان معصوم، وضعيّتي شاخص و قابل توجّه بود.
مادران اين شش امام معصوم، از زنان مورد توجّه مردم و دستگاه حاكم نبودند، بلكه از كنيزان پاكدامن و عفيف بودند.
چنين پديدهاي، گوياي اين است كه وجود اين امامان، از بدو تولد تا مدّتي، جلب توجّه نميكرده و زماني كه متوجّه آنان ميشدند، شرايط لازم براي نابود كردن آنان فراهم نبوده است. در حقيقت، فرصت طلايي از حاكمان ربوده ميشد.
پدران اين امامان براي جا انداختن امامت فرزندان غير معروف خود، تلاشي پيوسته و گسترده آغاز ميكردند تا اين كه شخصيّت آنان را براي شيعيان خود آشكار كنند و زمينه را براي امامت آنان هموار كنند و مشكل رقابت ساير فرزندانِ خود را با آنان حل كنند و نظر مثبتِ شيعيان خود را به آنان معطوف دارند، تا پايگاه اعتقادي و مردمي آنان را به طور طبيعي و منطقي تشكيل دهند.
ب) تولّد امام مهديعليه السلام از نرجس خاتون، به گونهاي بود كه هيچ كس متوجّه حاملگي او نبود و حتّي حكيمه خاتون نيز با تعجّب به حامله بودن او، آن هم در ساعتهاي واپسين، متوجّه ميشود كه ديگر زمان تولّد فرا رسيده است. در نهايت خفا و پنهاني، آن تولّد مبارك انجام گرفت و امام مهديعليه السلام به سرعت، از ديدگاه حاضران پنهان شد و حتّي حكيمه خاتون نيز متوجّه كيفيّت و مكان پنهان شدن اين مولود مبارك نشد.
ج) از امام حسن عسكريعليه السلام چند روايت در اين باره رسيده است. يك روايت، به روزهاي به زندان انداختن امام حسن عسكريعليه السلام ارتباط دارد و چند روايت نيز به روزهاي پس از آزادي او از زندان بر ميگردد.
در اين چند روايت، تصريح شده است كه دستگاه غاصب و جبّار عباسي براي نابود كردن امام حسن عسكريعليه السلام و در حقيقت، براي نسل كشي آل محمدعليهم السلام و جلوگيري از فرزند دار شدن او، تلاش وسيع و جدّياي داشتهاند، ولي خداوند، آن را خنثي كرده است.
روايت يكم - معتز عباسي كه امام هاديعليه السلام را به شهادت رساند، خواهان قتل امامحسن عسكريعليه السلام نيز بود و دستور قتل را صادر كرد، ولي خداوند، او را به دست تركان نابود ساخت. امام حسن عسكريعليه السلام در توقيعي به شيعيان خود فرمودند:
هذا جزاء مَنِ اجْتَرَأ علي الله في أوليائه، يزعم أنَّه يقتلني وليس لي عقب، فكيف راي قدرة الله فيه؟!؛(9) اين نوع كشته شدن با خواري و ذلّت، جزاي كسي است كه بر خدا تجرّي كرد و به نابودي اولياي خدا همّت بست. او ادّعا ميكرد، در حالي مرا ميكشد كه فرزندي نداشته باشم، ولي قدرت خدا را در حقاش ديد؟!
روايت دوم - در توقيعي ديگر آمده است كه:
زعموا أنّهم يريدون قتلي ليقطعوا هذا النسل، و قد كذّب الله عزّوجلّ قولهم والحمدللّه؛(10) خيال كردند و همّت كردند كه مرا بكشند تا اين نسلِ (فاطمه) را ريشه كن كنند، در حالي كه خداوند، خواستهي آنان را باطل ساخت. ستايش، از آنِ خدا است.
روايت سوم - حضرت، در اين روايت، خداوند را بر تولّد فرزندش، سپاس ميگزارد:
الحمدللّه الذي لم يخرجني من الدنيا حتي أراني الخلف من بعدي. أشبه الناس برسول اللهصلي الله عليه وآله خَلْقاً و خُلْقاً، يحفظه الله تبارك و تعالي في غيبته ثمّ يظهره فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً.(11)
بنابراين، عبّاسيان، تلاشي گسترده را براي جلوگيري از تولّد فرزندي براي امام حسن عسكريعليه السلام داشتهاند و خواهان قطع نسل آل محمدعليهم السلام بودهاند. حال، با چنين شرايطي، ظهور مهدي آل محمدعليهم السلام و بر ملا شدن وجود او و حضور علني او در جامعهي آن روز، بسيار غير منطقي بود.
حوادث تاريخي سالهاي دويست و پنجاه و پنج تا دويست و شصت هجري، به گونهاي بسيار روشن، خفقان حاكم بر آن برهه را نشان ميدهد و ضرورت تولّد مهدي آل محمدعليهم السلام در شرايطي بسيار مخفيانه توجيه ميكند.
تولّدي كه همراه و همزادِ اختفا و زندگي پنهاني است، چهگونه ممكن است نابود كنندهي ستمگران را در آن شرايطِ نامناسب، به صحنهي ظهور و مبارزه بكشاند؟ آيا چنين فرضي، جز از دست رفتن و نابودي آن يگانه منجي بشريّت، رهاورد ديگري ميتواند داشته باشد؟!
با توجّه به سه نكتهي زير، ضرورت غيبت براي حضرت مهديعليه السلام امري بديهي به نظر ميرسد:
نكتهي يكم - فرض، اين است كه حضرت مهدي آل محمّدعليهم السلام دوازدهمين و آخرين اختر تاب ناك آسمان ولايت و امامت است، و پس از او، امامِ معصوم و حجتِ الهي ديگري وجود ندارد تا بار سنگينِ امامت را در جامعهي اسلامي و انساني بر دوش داشته باشد.
نكتهي دوم - اين امام معصوم و يگانه منجي بشريّت، براي اِصلاح جهاني و گسترده، ذخيره شده است.
نكتهي سوم - در زمان تولّد، بلكه پس از تولّد او، شرايط لازم براي يك قيام و نهضت و اصلاح جهاني فراهم نشده بود.
بنابراين، به جز غيبت و پنهان شدن از ديدهها تا زمان تحقّق شرايط لازم براي قيام جهاني او راه ديگري وجود دارد يا ميتواند وجود داشته باشد؟
بررسي فرضيهي حل مشكل غيبت با معجزه
براي عدّهاي، اين پرسش مطرح است كه ((امام مهديعليه السلام - اگر لازم است عمري طولاني داشته باشد و بايد با معجزه زندگي كند - چرا ظهور نميكند و با معجزه، به زندگي علني خود ادامه نميدهد، به گونهاي كه هيچ كس توان مقابله و نابود كردن او را نداشته باشد، و همين ظهورِ همراه با اعجاز تا تحقّق شرايط لازم براي قيام جهاني ادامه داشته باشد، تا غيبت، يگانه فرضِ ممكن نباشد؟)).
چنين سؤالي، معمولاً، براي افرادي مطرح ميشود كه سنّتهاي الهي را نميشناسند و تكامل جامعه انساني را بر اساس سنّت هاي الهي، لازم نميبينند.
پر واضح است كه اگر ما، تكامل انسانها و جامعهي انساني را بر اساس يك نظام روشن و در پرتو سنّتهاي الهي لازم بدانيم، به هيچ وجه، نبايد خلاف سنّتهاي الهي، انتظار حركت و تكامل و پويايي را داشته باشيم. سنّتهاي الهي، براي تربيّت و تكامل انسانها، نقشي اساسي دارند، و معجزات الهي، در پرتو اهداف تربيّتي رسالتهاي انبيا، مطرح شده است.
بنابراين، فقط به اندازهي ضرورت، بايد از معجزات الهي انتظار دخالت داشته باشيم و كارهاي انبيا و اولياي خدا را كه همراه با معجزات بوده، بر اين اساس - كه معجزه بايد عامل رشد عقيده و ايمان و عامل اتمام حجّت باشد، ببينيم و از اين زاويه به اين معجزات بنگريم.
نخستين هدفي كه براي معجزات الهي مطرح است، بيرون آوردن انسانها از زندان مادّيات است تا او را به عالم غيب - كه فراتر از جهان مادّه است - وصل كند. پس نبايد انتظار داشته باشيم كه تمام زندگي اولياي خدا بر اساس قانون معجزات شكل گيرد و پيش رود. زندگي پيامبرانعليهم السلام و پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله - طبق آن چه در قرآن نيز آمده است - يك زندگي عادي و روزمره بوده، و طبق قوانين متعارف به زندگي خود و رسالت خود ميپرداختند، و استفاده از معجزه نسبت به ساير كارهاي عادي و متعارف، بسيار اندك بوده و در حدّ ضرورت ترسيم شده است.
قرآن از زبان پيامبرصلي الله عليه وآله صريحاً، فرموده است: ((قل إنّما أنا بشر مثلكم يُوحي إليّ)).(12) وحي الهي، همراه پيامبران بوده و زندگي آرماني و انساني آنان را زينت ميداده، امّا حركت و تكامل آنان در دعوت و تبليغ و زندگي، مانند ديگران و به طور متعارف بوده است و با علل و اسباب طبيعي، تكامل و تكاپو داشتهاند.
اگر امام مهديعليه السلام ظاهر ميشد و با معجزات فراگير و همه جانبه، ناچار به حفظ خود از گزند آفتها ميشد، شخصيّتي غير عادي و غير بشري و غير قابل الگوگيري در ذهنها پيدا ميكرد و از انجام دادن وظايف و رسالتهاي خود، عملاً، فاصله ميگرفت و مردم، او را به عنوان رهبري و الگويي شايسته، مورد توجّه قرار نميدادند.
تا كنون ضرورت غيبت امام مهديعليه السلام و عدم امكان ظهور او با حفظ تمام آرمان ها و شرايط و رعايت سنت هاي الهي روشن شد.
آخرين حجّت الهي، براي مردم جهان، بايد حفظ شود، و معجزه براي حفظ جان او لازم است، امّا معجزه براي جلوگيري از غيبت و پنهان شدن او از ستمگران و عمّال آنان و دشمنان او، كارساز نبوده، بلكه از غيبت و استتار او از مردم، فوائد و نتايج فراواني براي او و مردم عايد ميگردد تا اين كه شرايط لازم و كافي براي ظهور و قيام او فراهم گردد تا ايجاد يك دگرگوني عظيم و تحوّلي جهاني ايجاد كند.
بنابراين غيبت امام مهديعليه السلام به عنوان آخرين حجّت الهي پس از پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله امري اجتنابناپذير است، امّا چرا اين غيبت بايد آن قدر طولاني باشد كه عدّهاي از مردم از عقيدهي خود برگردند؟
پرسش دوم - چرا غيبت، طولاني است؟
حال كه در آن شرايط بحراني، غيبت، امري اجتنابناپذير بود، مدّت غيبت و طولاني بودن آن نيز بدون دليل نخواهد بود. دليل طولاني بودن غيبت، با دليل اصل غيبت، ارتباط دارد؛ يعني، همهي دلايل و عواملي كه غيبت آخرين حجّت الهي را به وجود آورده بود، بايد مرتفع گردند و تمام شرايط لازم براي ظهور و قيام به حق، جهتِ عدالت گستري در جهانِ بشريت، بايد فراهم شود و يا به گونهاي باشد كه فراهم گشتن آن شرايط ممكن باشد تا حضرت، ظهور كند، البته با توجّه به كلّيّهي سنت هاي الهي كه در حركت و دگرگونيها و تربيّت و تكامل جوامع بشري جريان دارد.
بنابراين، به همهي عاملهاي غيبت، بايد توجّه شود، و زمانِ لازم براي تحقّقِ شرايطِ مطلوب در ظهور و قيام آن يگانه يادگار فاطمه و عليعليهما السلام - كه براي گسترش عدالت در جهان ذخيره شده است - مورد عنايت قرار گيرد. به تناسبِ اين زمانِ لازم براي فراهم شدن شرايط، مدّتِ غيبت نيز رقم زده ميشود و طولاني شدن آن، مرهون اين امر ميباشد.
پياده شدن اصول تحوّلات اجتماعي در جامعهي اسلامي و انساني، با توجّه به انحرافاتِ فراوان و ريشه دار در جامعه اسلامي و بشري، اقتضائاتِ خود را دارد و بدون فهم آنها، فهمِ فلسفهي غيبت، كمي مشكل به نظر ميرسد.
به همين جهت بايد به بيان فلسفه و علل غيبت بپردازيم تا از اين رهگذر به پاسخ پرسش دوم برسيم.
فلسفه و علل غيبتِ كبرا
طولاني شدن غيبتِ امام مهديعليه السلام قطعاً بدون دليل نميتواند باشد، و دلايل عقل پسند در مسائل اعتقادي و تاريخي - بويژه در اين مسئله - وجود دارد.
روايات پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام كه پيش از تولّد حضرت مهديعليه السلام صادر شده و در كتاب هاي حديثي و تاريخي قبل از تولّد امام مهديعليه السلام ثبت شده، به برخي از اين دلايل عقل پسند اشاره داشته و به دلايلي فراتر از اين سطح نيز توجّه كرده است.
شهيد صدر كه در ملموس و محسوس كردن معقولات و دلايل و حياني و غيبي، دستي توانمند دارد، دلايلي روانشناختانه و جامعه شناختانه مطرح كرده كه از روايات نيز فهميده ميشوند.
ما، از سه منظر، به اين مسئله ميتوانيم بنگريم:
1- از منظر روانشناختانه و جامعه شناختانه؛
2- از منظر تاريخي و كلامي؛
3- از منظر روايات و وحي الهي.
نظر روان شناختانه و جامعه شناختانهي شهيد صدر
آيةالله العظمي شهيد سيّد محمّد باقر صدرقدس سره در كتاب شريف و بسيار فشرده و محقّقانه خود دربارهي امام مهديعليه السلام(13) سه دليل و سه تفسير براي غيبتِ طولاني رهبري مانند امام مهديعليه السلام - كه يك انقلاب جهاني فراگير و گستردهاي را برنامه ريزي و تدارك ميكند - مطرح كرده و با فرض چشم پوشي از دلايل غيبي - كه براي هر مسلمان قابل قبول بايد باشند - اين مسئلهي اعتقادي را تفسير يا تحليل ميكند.
تحليل يكم
1- تحوّلات جهاني و اصلاحات بزرگ، به يك رهبري بزرگ - كه رفتار و اهداف او از اعتماد به نفس و احساس تفوّق و برتري فوق العاده نسبت به وضع موجود برخاسته باشد - نياز دارد؛ زيرا، هميشه، تناسبي مستقيم و ارتباطي تنگاتنگ ميان احساس برتري و ايمان به تفوّق با نوع تحوّلات و حجم اصلاحات و دگرگونيها وجود دارد.
2- رسالت جهاني امام مهديعليه السلام در ايجاد يك تحوّلي چشم گير و جهاني، خلاصه ميشود، آن هم جهاني كه پر از ستم شده باشد.
3- بنابراين، رهبريِ اين حركت و اصلاحِ جهاني، بايد بزرگتر از جهان پر از ستم و فساد باشد تا بتواند آن جهان فاسد را دگرگون كند. چنين رهبري، نبايد محصول فرهنگ اين تمدّن و اين جهانِ فاسد باشد، تا بتواند آن را دگرگون كند.
4- طبيعي است، انساني كه پرورش يافتهي يك تمدّن و محصول آن باشد، هميشه، هيبت و عظمت آن تمدّن، او را ميگيرد و نسبت به آن، احساس حقارت ميكند و توان مقابله با آن تمدّن و جهان فاسد را نخواهد داشت.
5- اگر انساني با تعدادي از تمدّنها زندگي كرده باشد و نشو و نما و فروپاشي تمامي آنها را ديده و لمس كرده باشد و اطّلاعات خود را از لابهلاي كتابهاي تاريخ نگرفته باشد، بلكه خود همراه و معاصر تمام اين تمدّنها باشد، بزرگترين تمدّن را هم كوچك ميبيند و به راحتي با آن درگير ميشود و مقابله ميكند و عظمت و هيبت آن تمدّن، او را زمين گير نميكند.(14)
6- امام مهديعليه السلام با عمر طولاني خود كه تمدن هاي گوناگوني را ديده و از نزديك نشو و نما و فروپاشي آن ها را لمس كرده است، از اين تفرّق و برتري لازم برخوردار است، در حالي كه اگر در همان زمان انقلابِ جهاني و روز موعود تولّد مييافت، از چنين ويژگي مهم برخوردار نميبود.
تحليل دوم
كسي كه معاصر و همراه تمدّنهاي گوناگون بوده باشد، اندوختهاي بزرگ خواهد داشت كه براي رهبريِ يك اصلاح بزرگ و جهاني، بسيار ضروري است. چنين رهبري، از توانمنديها و اطّلاعات بسيار مهم براي ايجاد يك تحوّل اجتماعي فراگير، برخوردار خواهد بود و هميشه چنين انساني، در ارزيابي پديدههاي اجتماعي، آگاهتر و عميق از افراد ديگر خواهد بود.(15)
شايد تجربهي رهبري امام خميني،قدس سره براي انقلاب اسلامي ايران، نمونهاي گويا از اين وضعيّت باشد. رهبريِ حكيمانهي ايشان، با توجّه به شناخت او از پديدههاي اجتماعي و فريب نخوردن او از افراد فريبكار و ظاهرالصلاح و گروههاي مدّعيِ اخلاص، با تمام شيطنتهاي استكبار جهاني، بهترين دليل و گواه اين امر ميباشد. ما كه از آغاز اين انقلاب و در طول سالهاي انقلاب، همراه اين تحوّل عظيم، نظاره گر رهبريهاي حكيمانهي ايشان در مقاطع بسيار حسّاس انقلاب بودهايم و آن را به صورتي ملموس و محسوس، درك كردهايم، اين تحليل شيهد صدر در مورد امام مهديعليه السلام - كه با عمر طولاني خود تجربيات گران بهايي را ذخيره كرده و براي انقلاب گستردهي خود مورد بهره برداري قرار ميدهد - به خوبي ميفهميم و ميپسنديم. همين امر، سبب شد، كه افرادي مانند شهيد صدر، به خضوع و فروتني در برابر اين رهبر فرزانه وا داشته شوند.
امام خمينيقدس سره حداقلّ، سه نظام را ديده است و در حدود هفت تا هشت دهه از عمر خود، ناظر نشو و نما و فروپاشي چندين نظام استبدادي و استعماري بوده است، و از تمام كساني كه داعيهي رهبري اصلاحات داشتند، گوي سبقت را ربوده بود، و بالاخره به دليل همين اندوختههاي تاريخي گران بها و با ارزش، رهبري بلامنازع گشته بود.
حال اگر امام مهديعليه السلام امروزه ظهور كند، خبرويّت و تجربيّات چهارده قرن از تحوّلات اجتماعي را همراه خواهد داشت، و در مقايسهاي ساده، عظمت آن رهبر الهي بسيار چشمگير و قابل توجّه خواهد بود.
تحليل سوم
1- اصلاحات مورد نظر در روز موعود، اصلاحاتي برخاسته از رسالت عظيم و جهاني اسلام است.
2- چنين اصلاحاتي بزرگ و مكتبي، نيازمند رهبري است كه به منابع اوّليّهي اسلام، دسترسي داشته و به آنها بسيار نزديك باشد و پيرايههاي حاصل بر پيكر اسلام، ميان او و اسلام راستين، فاصلهاي به وجود نياورده باشد.
3- شخصيّت او، بايد از تمام پيرايههاي حاصل در طول قرنهاي پي در پي، پيراسته باشد. شخصيّت او، شخصيّتي كاملاً مستقل، و از اسلامِ راستين، پر بار و غني باشد، تا اين كه بتواند اسلام راستين را دوباره زنده كند و سنّت واقعي محمّدي را احيا كند.
4- افرادي كه در پرتو تمدّنهاي فعلي به دنيا ميآيند و بزرگ ميشوند، تحت تأثير اين تمدّنها قرار ميگيرند و رسوبات اين تمدّنها، بر آنان تأثير منفي خواهد گذاشت، و در عمل، آثار منفي اين رسوبات بر جاي خواهد ماند.
5- يگانه عاملي كه رهايي او را از اين رسوبات تضمين ميكند، آن است كه زادهي اين تمدّنها نباشد، بلكه متولّد تمدني باشد كه خواهانِ مطرح شدن آن باشد.(16)
از اين منظرِ روان شناختي و جامعه شناختي - اگر از عنصر وحي و غيب چشم پوشي كنيم - به سادگي ميفهميم كه مهدي موعود، بايد حضوري ممتد و طولاني و همراه با كلّيّهي تمدّنهاي پس از صدر اسلام داشته باشد، و كافي نيست كه در همان عصر آخرين انقلاب جهاني، متولّد شده باشد، بلكه معاصرت و همراهي واقعي او با تمام تمدّنهاي مطرح شده، چه تمدّنهاي گذشته و چه تمدّنهاي معاصر، الزامي است.
بنابراين، حضوري كه همزاد غيبت و استتار بوده، بسيار طولاني و ممتد خواهد بود، به گونهاي كه تمام تمدّنهاي بزرگ را ناكام و كوچك ببيند تا بتواند با تصميمي قاطع و ارادهاي عظيم و جدّي، بزرگترين تمدّن بشري غير الهي را ريشهكن كند و اسلام ناب محمدي را آن طور كه بايد و شايد، در سراسر گيتي مستقر گرداند و تمام بشريّت را به سر منزل مقصود برساند.
غيبت كبرا از منظر كلام و تاريخ
1- زمين خدا، به هيچ وجه، نبايد از حجّتِ الهي خالي باشد، وگرنه، زمين، فاقدِ علّت يا فاقد فلسفهي وجود خود خواهد بود، و اين، با حكمت الهي، ناسازگار است.
2- حال كه زمينِ خدا از حجّت خدا خالي نميماند و نبايد بماند، از دوازده حجّت الهي كه پس از پيامبر براي رهبري امّت اسلامي و جهان بشريّت معرّفي و تعيين شدهاند، در سال دويست و شصت هجري، يازده اختر تابناك آسمان امامت و ولايت غروب كردند، و دوازدهمين اختر، بارِ سنگينِ مسئوليّتِ رهبريِ امّتِ اسلامي و جامعهي بشري را بر دوش گرفت. او، يگانه رهبر معصوم و يگانه منجي بشريّت است.
3- با توجّه به عدم امكان ظهور و حضور علني او در جامعهي اسلامي، بايد وجود او، از گزند حوادث حفظ شود تا تمام شرايط لازم براي ظهور و حضورِ كاملاً فعّال او در جامعهي اسلامي و بشري فراهم آيد.
4- مدّت اين غيبت و حضور غير علني او، به اندازهاي خواهد بود كه تمام شرايط لازم براي ايفاي نقش اساسي او در سطحِ جهانِ اسلام و جهانِ بشريّت - كه به اسلام ناب نيازمند بوده و بايد احساس نياز كند - فراهم گردد.
5- يكي از مهمترين شرايط لازم براي موفّقيّت او، يك احساس عمومي به ناكاميِ تمام ايدهها و مكتبها و راه حلهاي بشري و احساس نيازِ شديدِ مردم به يك راه حل الهي و غيبي است.
6- تا زماني كه تمام راه حلهاي بشري، به تجربه گذاشته نشوند و ناكامي آنها براي بشريّت روشن نگردد، چنين نيازي حاصل نخواهد شد. اين نياز عمومي، زمينه را براي گسترش سريع و جدّي اسلام ناب محمّدي به دست حضرت مهدي آل محمدعليهم السلام فراهم خواهد كرد.(17)
در برخي از روايات اهل بيتعليهم السلام چنين واقعيّتي مطرح شده است. از امام باقرعليه السلام چنين آمده است كه:
دولتنا آخر الدول، و لم يبق أهل بيت لهم دولة إلاّ ملكوا قبلنا، لئلاّ يقولوا إذا رأوا سيرتنا ((اِذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء)). و هو قول الله عزّوجلّ: ((والعاقبة للمتقين))؛(18)
دولت ما، آخرين دولت است، و تمام كساني كه ممكن است حكومت كنند و به قدرت برسند، پيش از ما حكومت خواهند كرد (و خود را نشان خواهند داد) تا مبادا هنگامي كه روش مملكت داري ما را ببينند، بگويند: ((ما هم اگر به قدرت ميرسيديم، مانند اهل بيتعليهم السلام عمل ميكرديم.)). اين، همان سخن خدا است كه ميفرمايد: ((و عاقبت، از آنِ متقيان است.)).
از حضرت عليعليه السلام نيز چنين آمده است:
لاتخلو الأرض من قائم للّه بحجة، إمّا ظاهراً مشهوراً و إمّا خائفاً مستوراً، لئلاّ تبطل حجج الله و بيّناته؛(19)
زمين، از حجّتي كه براي خدا قيام كند، خالي نميماند، يا آشكارا و يا پنهان، تا اين كه حجّتهاي خدا و نشانههاي روشن او، باطل نگردد.
طولاني بودن غيبت، نتيجهي طبيعي فراهم نبودن تمام شرايط لازم براي يك ظهور علني است، كه با توجّه به ضرورت تحقّق عدل فراگير الهي در جهان بشريّتّ - طبق وعدهي الهي و سنّت هاي غير قابل تخلّف او - رقم زده شده است.
بنابراين طولاني بودن غيبت امام مهديعليه السلام - كه آخرين حجّت الهي براي رهبري جامعهي بشري تعيين و ذخيره شده است - امري اجتنابناپذير است.
غيبتِ كبرا از منظر روايات
در مدّت دويست و پنجاه و پنج سال، صدها روايت از پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله و اهل بيت معصومعليهم السلام او به سمع شيعيان و عموم مسلمان دربارهي مهديعليه السلام رسيده و در متون كتابهاي حديث، از شيعه و غير شيعه، ثبت شده است.
طبق استقراء و نقل آيةالله العظمي سيد صدر الدين صدرقدس سره در كتاب شريف المهدي، چهار صد روايت از پيامبر، از طرق اهل سنّت، و شش هزار روايت، از طريق شيعه و غير شيعه، دربارهي حضرت مهديعليه السلام به ما رسيده است.(20)
در حدود هفتاد روايت از پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام به فلسفه و غيبت امام مهدي عليه السلام و طولاني بودن غيبت او، به طور صريح يا به اشاره، همراه با تعليل و تحليل، پرداخته است.
از حضرت پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله به سه سبب (در نُه روايت)، و از حضرت عليعليه السلام پنج سبب (در دَه روايت)، و از امام حسن و حسينعليهما السلام به دو سبب (از هر كدام يك روايت)، و از امام سجادعليه السلام به دو سبب (در سه روايت) و از امام باقرعليه السلام به پنج سبب (در دوازده روايت)، و از امام صادقعليه السلام به ده سبب (در بيست و يك روايت)، و از امام كاظم و امام رضاعليهما السلام هر كدام پنج روايت و پنج سبب، و از امام جوادعليه السلام به دو سبب (در دو روايت) و از امام هاديعليه السلام يك روايت و از امام حسن عسكريعليه السلام دو سبب (در چهار روايت) اشاره شده است.(21)
اينك، به برخي از روايات در زمينهي اسباب و فلسفهي غيبت، اشاره ميكنيم:
1- زراره، از امام باقرعليه السلام روايت كرده است كه امام فرمودند: ((به درستي كه براي حضرت قائمعليه السلام غيبتي قبل از ظهور او خواهد بود.)). زراره عرض ميكند: ((چرا؟)). امام ميفرمايد: ((ميترسد.)).(22)
2- امام صادقعليه السلام از اميرالمؤمنينعليه السلام در خطبهاي كه سنّتهاي الهي را در تحوّلات اجتماعي امّتها يادآوري كرده، به برخي اسباب غيبت و سرگرداني آيندهي مردم اشاره كرده، نقل ميفرمايد:
لقد اجتمعتم علي سلطان الداعي إلي الضلالة و أحييتم الباطل و أخلفتم الحق وراء ظهوركم، وقطعتم الأدني من أهل بدر و وصلتم الأبعد من أبناء الحرب لرسول الله9؛(23)
به درستي كه بر سلطنت كسي كه به گمراهي دعوت كننده است، جمع شدهايد و باطل را زنده كردهايد و حق را پشت سر نهادهايد و از نزديكترين
فرد به رسول خدا، از بدريّون، بريده، و به دورترين فردي كه از جنگ افروزان بر ضد رسول خدا بوده، وصلت كردهايد و از او پيروي ميكنيد)).
و در همين خطبه نيز چنين فرمودهاند:
فقد نبذتم قدسكم و أطفأتم مصابيحكم و قلّدتم هدايتكم مَنْ لايملك لنفسه ولا لكم سمعاً و لابصراً... ولو لم تتواكلوا أمركم ولم تتخاذلوا عن نصرة الحق بينكم ولم تهنوا عن توهين الباطل، لم يتشجع عليكم من ليس مثلكم، و لم يقو من قوي عليكم و علي هضم الطاعة و إزوائها عن أهلها فيكم. تُهتم كما تأهت بنو إسرائيل علي عهد موسي...؛(24)
آن چه را كه به شما قدس و عظمت ميدهد، رها كرديد، و چراغهاي (هدايت) خود را خاموش كرديد، و هدايت (و افسار) خود را به دست كساني سپرديد كه هيچگونه شنوايي و بصيرت و دانايي براي خود و شما ندارد و مالك امر خويشتن نبوده. هر آينه، اگر كارهاي خود را به هم واگذار نميكرديد و ضعف نشان نميداديد و از ياري حق، صرف نظر نميكرديد و در تضعيف و توهين باطل سُستي نميكرديد، كساني كه مانند شما نبودند، بر شما مسلّط نميشدند و چيره نميگشتند، و اطاعت و فرمانبرداري از فرمانروايان به حق را زير پا قرار نميدادند... همان طور كه بني اسراييل در عهد موسي، گم گشته شدند، شما نيز همانند آنان گم شدهايد و سرگردان گشتهايد...
رها كردن چراغهاي هدايت الهي و پيروي از مدّعيان دروغين هدايت، كه ستمگران و دژخيمان باشند، هر دو، دو روي يك سكه هستند كه نتيجهاي جز سرگرداني و از دست دادن مشعلهاي فروزان هدايت الهي كه بسيار پرفروغاند و راه را از چاه نشان ميدهند و بشريّت را از ظلمتها به سوي نور هدايت ميكنند، نخواهد داشت.
3- مفضّل فرزند عمر، از امام صادقعليه السلام چنين روايت كرده است:
... واعلموا أنَّ الأرض لاتخلو من حجّة للّه و لكنّ الله سيُعْمي خلقه منها بظلمهم و جورهم و إسرافهم علي أنفسهم...؛(25)
... بدانيد كه زمين، از حجتّي براي خدا، خالي نميماند، ولي خداوند او را از چشمان خلق خود دور نگه ميدارد، آن هم به خاطر ستم آنان و اسرافشان بر خودشان...
4- از امام سجادعليه السلام نيز دربارهي غيبت طولاني امام مهديعليه السلام چنين روايت شده است:
فيطول أمدها حتّي يرجَع عن هذا الأمر أكثر مَنْ يقول به، فلا يثبت عليه إلاّ مَنْ قوي يقينه و صحّت معرفته و لم يجد في نفسه حرجاً ممّا قضينا و سلّم لنا أهل البيت؛(26)
پس دوران آن غيبت، طولاني ميشود تا اين كه بيشتر كساني كه به اين امر معتقد بودند (و ادّعاي ولايت ما را داشتند) بر ميگردند و بر اين امر، كسي پايدار نميماند، مگر كسي كه يقين او محكم و معرفت او صحيح باشد و در درون خود هيچگونه مشكلي نسبت به قضاوتهاي ما و دستورهاي ما اهل بيت نداشته باشد و به طور كامل تسليم ما باشد.
5- از امام صادقعليه السلام از اميرمؤمنان عليعليه السلام چنين آمده است:
وليغيبنّ عنهم تمييزاً لأهل الضلالة حتّي يقولَ الجاهل ما للّه في آل محمّد من حاجة؛(27)
به درستي كه از آنان، پنهان خواهد شد و غيبت خواهد كرد تا گمراهان آشكار گردند تا جايي كه بي خردان بگويند: ((خدا را در آل محمد حاجتي نيست!)).
6- در روايتي، حسن فرزند محبوب، فرزند ابراهيم كرخي، از امام صادقعليه السلام ميپرسد كه ((حضرت عليعليه السلام با همهي توانمنديهايي كه داشت، چه گونه ديگران بر او چيره شدند و چنين اجازهاي به آنان داد، در حالي كه ميتوانست در برابر آنان بايستد؟)). امام صادقعليه السلام پاسخ ميدهد كه آيهاي در كتاب خدا مانع او شد. سپس امام، پس از تلاوت آيهي ((لو تزيّلوا لعذّبنا الذين كفروا منهم..)) فرمودند:
به درستي كه براي خداي عزّوجل، وديعتهايي مؤمن در نسلهاي آيندهي كافران وجود دارد، و عليعليه السلام آن پدران كافر را به خاطر آن وديعتهاي با ايمان، به قتل نرساند. و همچنين است قائم ما اهل البيت، ظاهر نميشود مگر آن كه ودايع الهي، آشكار شوند و به دنيا بيايند.(28)
7- عبدالعظيم حسني از امام جوادعليه السلام و او از اميرالمؤمنينعليه السلام چنين نقل كرده است:
إنَّ القائم منّا إذا قام لم يكن لأحد في عنقه بيعة فلذالك تخفي ولادته و يغيب شخصه؛(29)
به درستي كه قائم از ما - هر گاه قيام كند - بيعت هيچ كس را برگردن نداشته باشد و مديون هيچ كس نباشد. به همين دليل، تولّد او پنهان ميشود و شخص او غايب ميگردد.
8- امام صادقعليه السلام دربارهي جريان سنّتهاي انبياي گذشته در مورد حضرت مهديعليه السلام چنين فرموده است:
إنَّ الله عزّوجلّ أبي إلاَّ أن يجري فيه سنن الأنبياءعليهم السلام في غيباتهم، و أنّه لابدّ - يا سدير! - من استيفاء مدّة غيباتهم..؛(30)
به درستي كه خداي عزّوجلّ، از ظهور ميپرهيزد مگر اين كه، جاري كند سنّت انبيا را در غيبتهايشان، در مورد حضرت مهدي7. اي سدير! حتماً بايد تمام مدّت غيبتهاي انبيا را سپري كند.
9- از امام محمد باقرعليه السلام چنين روايت شده است:
إنّ اللّه إذا كره لنا جوار قوم نزعنا من بين أظهرهم؛(31)
به درستي كه خداوند، هر گاه مجاورت قومي و جمعي را براي ما دوست نداشته باشد، ما را از آنان ميگيرد، و آنان را از وجود ما محروم ميكند.
10- ابوخالد كابلي از امام باقرعليه السلام نامگذاري حضرت قائم را ميخواهد تا او را با نام بشناسد. امام ميفرمايد:
اي پدر خالد! از چيزي پرسيدي كه فرزندان فاطمه، هر آينه آن را بدانند، بر قطعه قطعه كردن آن، حرص خواهند ورزيد.(32)
11- محمّد، فرزند نعمان، از امام صادقعليه السلام روايت كرده است كه:
وأقرب ما يكون [العباد] إلي الله عزّوجلّ و أرضي ما يكون عنه إذا افتقدوا حجة الله فلم يظهر لهم و حجب عنهم، لم يعلموا بمكانه و هم في ذالك يعلمون أنَّه لم تبطل حجج الله ولابيناته، فعندها فليتوقّعوا الفرج صباحاً و مساءاً؛(33)
نزديكترين حالتي كه (بندگان) به خداي عزّوجلّ ميتوانند داشته باشند، زماني است كه حجّت خدا را از دست داده باشند و براي آنان ظاهر نباشد و آنان از او محروم باشند در حالي كه ميدانند كه او وجود دارد و حجّت خدا بر آنان تمام باشد. در چنين زماني، بايد منتظر فرج و فراخي در هر صبح و شام باشند.
12- از امام باقرعليه السلام چنين آمده است:
حتّي إذا أشرتم بأصابعكم و ملتم بحواجبكم غيّب الله عنكم نجمكم...؛(34)
تا زماني كه با انگشتان خود اشاره نموده و با ابروهاي خود علامت داديد، و اسرار ما را فاش كرديد، خداوند، ستارهي [هدايت] شما را از شما دريغ كرده و او را غايب ميگرداند.
13- امام صادقعليه السلام در روايت عبدالله فرزند فضل هاشمي، چنين فرمودهاند:
((إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة لابدّ منها، يرتاب فيها كلُّ مبطلٍ)). فقلت له: ((و لِمَ جعلت فداك؟)). قال: ((لأمرٍ لم يؤذن لنا في كشفه لكم.)).
قلت: ((فما وجه الحكمة في غيبته؟)). قال: ((وجه الحكمة في غيبته وجهُ الحكمة في غيبات مَنْ تقدّم من حجج الله تعالي ذكره. إنّ وجه الحكمة في ذالك لاينكشف إلاّ بعد ظهوره كما لم ينكشف وجه الحكمة فيما أتاة الخضرعليه السلام إلاّ بعد افتراقهما. يابن الف
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,
غیبت ,
|